سلام
باز بوی عطر رمضان می آید. بوی عبادت، بوی بندگی، بوی بخشایش،بوی آشنایی،بوی عشق،عشق به معبود،عشق به تمام خوبی ها
و بار دیگر رمضان از راه می رسد و با خود کوله باری از بخشایش و آمرزیدگی را به همراه می آورد و با ندای «ربنّا» جان های تشنه را به سوی خود فرا می خواند تا به استقبالش آمده و دسته دسته بخشـودگی را از دستان کـریـم آن باز ستانند. میزبانِ ابدی رمضان، دست شیطان ها را می بندد و درهای بهشت را به روی میهمانان خود می گشاید تا با آسودگی و آرامش، از لحظه های سبز آن، برای حیات ابدی توشه برگیرند و خس و خاشاکِ یک سال زندگی را، از دامان خود سترده و در سایه سار مهمـان نواز آن، نفسی تازه کنند.
منـادی، در آسمان ها بر میهمانان ضیافت آسمانی، خوش آمد می گوید و آب و آیینه به دست، به استقبال سحرخیزان می شتابد.
سلام خدا بر ماهی که فروزنده چراغ جان ها و فانوس دل هاست. سلام خدا بر ماهی که ماه ضیافت خداست؛ خداوند میزبان و بندگان او میهمان و قرب و نیایش، وسیله پذیرایی از قلب های برافروخته و روشن است. ضیافتی که همگان به آن دعوت شده اند و هیچ دریغی، از نعمت های آن نیست. سلام خدا بر ماهی که بهترین فرصت، برای جستن خود در برهوت دنیازدگی است و بهترین فرصت برای پاشیدن بذر نیایش در مزرعه مستعد روزها و شب های آن است.
بر سفره افطارهای ماه بخشش، نشسته ایم و دل، در آسایش خدایی شدن، نفَس میکشد و زنگار یازده ماه غفلت در خوردن و آسودن را از خود دور می نماید، دست به دعا بر میداریم و با رنگ نیایش و نیاز این لحظه های دلنشین را، سبزتر کرده، ظهور پرده نشین موعود را، از بارگاه با کرامت و جـلال او خواستار میشویم.
شب های آن، همه قدرند، اگر قـدر بدانیم و روزهای آن، همه بهاری اند، اگر رویش بخواهیم، می توان با دو بازوی پر توان، توبه و نیایش، زنجیرهای گناه و غفلت را پاره کرد و با بال های زریّن اشک، آسمان بی کران رحمت او را پیمود.
اکنون باید گفت :ماه رمضان، فصل فرخنده میهمانی خدا و ماه ستاره باران بخشش، بر نیایشگران و مؤمنان خداجو خجسته باد.
ای روح دعا سلام مهدی
1174 بهار وخزان گذشت ونیامدی0سالهاست نگاهم پشت پنجره ای که متعلق به فرداست قاب گردیده وگرد وغبار هجران برآن سایه افکنده0
عمری است که برای آمدنت بی قرارم0 یابن الزهرا،ببین از فراقت سخت بارانیم0 ببین ثانیه ها چگونه از هجر تو بغض کرده وبه هق هق افتاده اند0
آقا جان!حیف نیست ماه شب چهادره پشت ابرهای تیره وپاره پاره پنهان بماند،حیف نیست دیده را شوق وصا ل باشد ولی فروغ دیده نباشد0
بیا وقرار دل بیقرارم شو0 بیا وصداقت آینه را به زلال آبی نگاهت پیوند بزن0 بیا تا سر به دامانت بگذارم وعقده های چندین ساله ام را باز کنم0 تو که معنای سبز لحظه هایی بیا تو که ترنم الطاف حق تعالی بیا0
بیا که از هجرت چون اسپندی بر آتشم0 یوسف فاطمه!کی طنین دلنواز انا بقیه ا000 تو از کعبه مقصود جانها را معطر می نماید0 کی کعبه به خود می بالد وزمین بر قامت دلربایت طواف عشق می گزارد وجان در سعی وصفای نگاه تو محرم می شود ومناسک حج وقربان را بجای می آورد0 برای آمدنت تمام دلهای عشاق دنیا را به ضریح چشمهای قشنگ وعباس گونه ات گره زده ایم ودر مراسم اعتکاف شبهای فراق برای گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ایم0 آقا جان برای آن لحظه که سبز پوش با پرچم یالثارات الحسین در انتهای افق غباری بپا می شود وتو با ذوالفقار حیدر وسوار بر اسب سفید قصه ها می آیی لحظه ها را بدست باد می سپارم0
بگذار صادقانه بگویم که کهانسالترین آرزوی دلم آرزوی وصال توست!آرزویی که برای بدست آوردنش تمام کلافهای عمرم را به بازار معشوق فروشان برده ام وخودم را در جرگه خریداران یوسف زهرا(س) قرار داده ام0
نازنینم!تو زیبا ترین دلیل برای شبهای قدر وشب زنده داریهای منی تو ضیاعین ودلیل امن یجیب منی 0
آقا جان! می خواهم برایت قصه بگویم 0 قصه سیب وگندم ومردی که سالهاست در میان مردم چشمم ایستاده،قصه خوشه خوشه انتظار وچشمانی که درو میکنند،قصه باران وسطرهایی که دلواپس پونه هاست،قصه اسب وخیال آمدن تو در باران،قصه هایی که مشق هر شب من است0
کاش می شد واژه ها را شست وانتظارراتفسیر کرد ولی افسوس000
میدانی مرز انتظار کجاست!؟آنجا که قطره اشک منتظری سدی از دلواپسی ساخته وقطره قطره انتظار را ذخیره می کند،آنجا که وجودش چون جرعه ای آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما مرا به اندازه قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر می شد0
حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم تو را احساس کرد وبویید0
خوب می دانم که آخر دل سنگ وطلسم نحس قصه را می شکنی وآنگاه زمان وصل وجان نثاری می رسد0
پس بیا از پس کوچه های انتظار ،بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند،بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام،بیا که غزلهایم مضمون ندارند ومثنوی عشق نا تمام است0
محبوبم!هر روز که میگذردبیشتر از قبل دلم برایت تنگ می شود0 عشق تو سراسر وجودم را فرا گرفته و اگر دلم را بشکافی بر لوح آن نام تو هگ گردیده وکنون ای بهار عشق!می ترسم از خزان عمرترسم از ندیدن است بگو که تا خزان من آیا فرصت بهار دیدن است؟
یابن الزهرا!"لیت شعری أین استقرت بک النوی"0 کاش میدانستم که کجا وکی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت0
بنفسی أنت!
به جانم سوگند که تا طلوع صبح صادق به انتظارت خواهم ماند ولحظه ها را با تمام سنگینی به دوش می کشم وسکوت ثانیه ها را به ازای فریاد زمان تحمل می کنم فقط برای رسیدن به لحظه با شکوه وصا لت0
آقا جان!
دروادی انتظار زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد0 کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟
بیا که بهار بی صبرانه مشتاق آمدن توست وقلبم جویبار اشکهایی که هرروز وشب برای فراق تو ریخته می شوند0
یاس سفیدم!بیا که با ظهورت آیه"والنهار اذا تجلی" تأویل گردد0 بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده وفریاد العطش برآورده،بیا تا از نرگس چشمانت عطری برای سجاده ام بگیرم0بیا ومرا زائر شهر قاصدکها کن،بیا000
دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است ودیده ام جز برای فراق تو نمی بارد0 بیا که هجر توآیه"ان عذابی لشدید" را تفسیر می نماید0 آقا جان!بحق کوچه وچادر خاکی بیا،بیا که سید علی ماتنهاست وچاهی ندارد که غصه هایش را بااو در میان بگذارد0 بیا ورأس سبز شاپرکهایی باش که در جستجوی قبر یاس سرگردان کوچه های هاشمیند0
ای پیدا ترین پنهان من!
تا تو بیایی مروارید چشمانم رابرای سلامتیت صدقه می دهم وبرای آمدنت روزه سکوت می گیرم وبا جام وصال تو افطار می نمایم0 نذر کرده ام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدمها یت نمایم0 پس بیا که نذر خود را ادا کنم0
ای آفتاب عمر!
تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم وبر لوح دلم می کوبم0 فریاد را حبس می کنم وبه سکوت اجازه حضور می دهم0 در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم وسر به دوش هجران می نهم وبرای آمدنت دعا می کنم0 به امید آنروز هزار وصد وهفتادمین شمع را روشن می کنیم ومنتظرت می مانیم0
به خدای کعبه می سپارمت وسبد سبد نرگس ویاس چشم براهی میکنم0
کاش می شد که خدا
اجازه ظهورت می داد
کاش می شد
که در این دیار غربت
ومیان موج غمها
به سکوت سرد وسنگین
رخصت خاتمه می داد
کاش می شد
جمعه ما
شاهد ابروی زیبای تو می شد
دیده نا قابل ما
فرش کیسوی تو می شد
کاش می شد
انتظار منتظر بپایان رسد
وهوا میزبان یاسها و
نسترنها
خاک پای مهدی زهرا شود
کاش می شد
تو هم از انتظار خسته شوی و
برای فرج دعا کنی
کاش می شد000
بسم الله الر حمن الر حیم
مکتب انصار المهدی (عج) شهر زاویه زرندیه در سال 1375 توسط تعدادی از جوانان مذهبی افتتاح گردید.
این مکتب علاوه بر برگذاری جلسات هفتگی قراعت قرآن و دعای پرفیض کمیل در زمینه های مختلف فرهنگی از قبیل برگذاری نمایشگاه کتاب ، اردو های تفریحی-زیارتی ، برگذاری شب شعر و مسابقات مختلف( کتاب خوانی ،...) فعالیت دارد.
امید است این فعالیت های اندک مورد توجه حضرت بقیة الله العظم ارواحنا له الفدا قرار گیرد.